تفسیر
عشق تا سحر ما سفر نکرد
از
ما رمید و خاطر ما را خبر نکرد
روز
آمد و ستاره اقبال خاکیان
بر
آفتاب طالع روزت ظفر نکرد
ای
در بلند قامت خورشید جلوهگر
جان
را چه شد که عقرب جان در قمر نکرد
بیداری
زبان و غم عشق و سوز و ساز
کاریست
در میانه که کس با حجر نکرد
دیدی
چه آمد از سفر تو به مهر و ماه
ماهی
پرید و آب ز توفان گذر نکرد
از
عندلیب دوست بپرسید بیحساب
طوطی
شنیدهای که حساب شکر نکرد
مرغ
شکستهبال به هنگام ناخوشی
سودای
باغ دید و هوای تبر نکرد
ابر
آمد و فضای بهاری شکست و باد
در
سرسرای عمر به باغی نظر نکرد
اکنون
که اهل محبس و بیمار غربتیم
یاد
بهار خوش که درنگ از خطر نکرد
با
مدعی بگو که من از ترس دوزخش
جز
آرزوی میکده کاری دگر نکرد
مینالم
از فراق و غم عشق مرهمیست
کز
لطف آن روان قلم جز هنر نکرد ...
دانلود