۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

بچه‌ی بد: شعری از استاد اسماعیل خویی به یاد فریدون فرخزاد



نمی گذارند،
می بینی؟
نمی گذارند
که دور از نفس و مهربانی مادر،
در گاهواره تنهایی ات
بلمی
پستانک خیالت را بمکی!
و با عروسک گویای خویش
(یادگار خواهرک خویش)
گرم بازی باشی؛
و ترس
- لولوی تاریک ترس -
را
از خود
به جغجغه‌ی واژگان
برمانی؛
و
مثل یادی از خوابی خوش،
و یا
چو عکسی
در قاب خوش‌تراش خودش،
راضی باشی
به این
- همین -
که بمانی.
نمی گذارند،
اما،
نه!
نمی گذارند.
خمان خمان،
به چه هنگام شب،
و از کجای
جنگل این سایه‌های پچپچه گر،
لولو می آید:
گلوی بچه‌ی بد را می بُرد؛
و سینه اش را می دَرَد،
و آرزوهایش را برمی دارد
می بَرَد
خام خام می خورد...


اسماعیل خویی
11 آگوست 1992 – لندن




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر