۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

من سپیده صبح همیشه بیدارم - فریدون فرخزاد

فریدون فرخزاد 

تلاش می کنم و دست بر نمی دارم
اگر چه خسته و دلمرده گشته پندارم

مرا چه غم اگر از خفتگان خبر نرسد
که من سپیده صبح همیشه بیدارم

چو خار را به صفای ثبات ما بستند
گمان مبر که چو خارا، ز تیشه بیزارم

من آن نیم که ز نیمه، ز راه برگردم
چنان روم که غزلخوان شوی به دیدارم

مجیز شیخ نگفتیم و عکس خود نشدم
چرا که از خط تمکین شیخ بیزارم

اگر هزار شویم وهزار پاره شود
حدیث ناله عشق و نفیر بیمارم

سکوت چرخ زمان را به دل نمی گیرم
که میوه داد سکوت از سکوت پُربارم

به نور خاک فروغ و به تربت حافظ
قسم، که در وطن ام خفته آخر کارم!

مرا به یاد بیاور اگر ندیدی باز
که من کلام نحیفی ز باغ گفتارم

ولی صلابت ایران تمام عشق من است
و بر صلابت ایران، تنیده گلزارم

اگر ز دیده جدا شد، ز دل جدا نشود
کجا شود وطنی کو دل است و دلدارم

خوشا به حال رفیقان که خفته در وطن اند
که خاک تربت شان می وزد به کردارم 



لس آنجلس – 9 سپتامبر 1984


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر