۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

ای شمایی که دلم پیش شماست...!

(به مناسبت سالروز قتل ناجوانمردانه فریدون فرخزاد)


فريدون فرخزاد در پانزدهم مهرماه سال 1317 در چهارراه گمرك تهران متولد شد. او كه برادر فروغ فرخزاد شاعره شهير معاصر بود، پس از اتمام تحصيلات خود در دبيرستان دارالفنون تهران و اخذ مدرك ديپلم به آلمان مهاجرت كرد و در رشته حقوق سياسي ادامه تحصيل داد. از دانشگاه مونيخ با درجه M.A (فوق ليسانس) فارغ التحصيل شد و پس از آن به سرودن اشعار آلماني پرداخت. در سال 1963 اشعار وي از طرف ناشرين بزرگ كتاب آلمان برنده جایزه بهترين شعر سال شد. در سال 1964 نخستين ديوان شعر وي بنام «زماني ديگر» انتشار يافت و باز هم جوايز متعددي را در محافل ادبي آلمان كسب كرد. شعري كه درباره برلين سرود جايزه ادبيات برلين را براي او به ارمغان آورد. سپس در سال 1966 به راديو و تلويزيون مونيخ رفت و به تهيه برنامه پرداخت. در سال 1967 با تلفيق موسيقي فولكلوريك ايران و موسيقي مدرن آثاري ساخت كه در فستيوال موسيقي اينسبورگ اتريش برنده جايزه نخست شد.1 در همان سال موفق به اخذ دكتراي حقوق سياسي گرديد. اما با كسب همه اين موفقيتها به ناگاه همه ساخته هاي خود را در تحصيل و حرفه رها كرده و به ايران بازگشت. به گفته خودش «وقتي كه به ايران برگشتم هدفم اين نبود كه در راديو و تلويزيون برنامه اجرا كنم. ميخواستم معلم خوبي باشم، در دانشگاه درس بدهم يا به وزارت امورخارجه بروم و ديپلمات خوبي باشم. ولي خب مسايلي پيش آمد و بخاطر طرز فكر من در آن زمان كه موردپسند عده اي واقع نمي شد، نتوانستم آن كارها را انجام بدهم. ناچار مجبور شدم كه كاري آزاد پيش بگيرم. رفتم به راديو و تلويزيون و كارهايي كردم كه شنيديد و ديديد...» 2
از آن پس به تهيه و اجراي چندين شوي پربيننده و محبوب تلويزيوني پرداخت كه از آن جمله ميتوان به «دو ساعت با فريدون فرخزاد» ، «ميخك نقره اي» ، «سلام همسايه ها» ، «بزرگترين شوي تلويزيوني»
و «بزرگترين نمايش هفته» اشاره كرد. فرخزاد در اين برنامه ها بسياري از خوانندگان بااستعداد و جوان
را به روي صحنه آورد و به مردم معرفي كرد كه بسياري از آنها بعدها خود تبديل به هنرمندان معروفي شدند. او هميشه از تمام همكارانش به نيكي ياد ميكرد: «شما ميتوانيد راجع به يك هنرمند هرجور كه ميخواهيد فكر كنيد. ولي آدم راجع به همكارش هميشه عزيز و گرامي فكر ميكند. آنها براي من همه عزيز بودند. هركجاي دنيا هستند، يادشان بخير باشد.» 3 هرچند زمانی که فریدون فرخزاد به لس آنجلس رفت، ناسپاسی برخی از این دوستان قدیمی و محیط آلوده به دروغ و فساد آن شهر او را بسیار آزرد: «من خیلی از خواننده ها را روی صحنه آوردم. امروز از اینکه با آنها روی صحنه رفتم، بعضی وقت ها بسیار متأسفم. از این 90 تا خواننده 85تاشون کار دست من هستند. ولی [الان] سلام علیک هم با من نمی کنند. می ترسند اگر مثلا کنار من بایستند و سرود سیاسی بخوانند کاسبی شون خراب بشه!»4
فريدون فرخزاد پس از پيروزي انقلاب 57 مدتي به زندگي مخفي پرداخت و سپس به خارج از كشور عزيمت كرد. در جريان جنگ تحميلي دوبار به اردوگاه اسراي ايراني در عراق سفر كرد و بسياري از كودكان اسير ايراني را به اروپا انتقال داد تا در كنار خانواده هاي پذيراي ايراني و اروپايي زندگي امن و آسوده اي داشته باشند. همچنين در فيلمي بنام «وين عشق من» ساخته «هوشنگ اللهياري» نقش يك حزب اللهي متعصب را ايفا كرد. او كنسرت جنجالي خود در سالن «رویال آلبرت هال» لندن را به محل اعتراض و انتقاد شديد از مقامات جمهوري اسلامي تبديل كرد: «براي ملتم مي ايستم، سينه ام رو سپر ميكنم. در مقابل مذهب، مليت رو قرار ميدم. در مقابل الله اكبر، زنده باد ايران رو ميگذارم.... فرهنگ هميشه غالب ميشه بر زور و ستم و قلدري....»
فریدون فرخزاد یکی از هنرمندانی بود که همیشه برای اعتلای فرهنگ و ادب ایران زمین مبارزه میکرد. همواره در کنسرت ها و برنامه هایش از شعرا و بزرگان ادب و هنر میهن مان یاد میکرد، از آدم های دو رویی که برای رسیدن به منافع و مطامع شخصی خود به کشور و هم میهنانشان پشت کرده بودند، بی پروا انتقاد میکرد، خرافات و موهوماتی را که تحت نام دین به جامعه القاء می شد به چالش می کشید و بجای آن از عظمت و غنای ادبیات و فرهنگ ملی ایرانیان سخن می گفت. در یکی از کنسرت های خود در کانادا می گوید: «من نمیگم از کشور شاه یا امام[خمینی] میام. من از کشور حافظ، سعدی، مولوی، میرزاده عشقی، پروین اعتصامی، ملک الشعرای بهار و اینگونه آدم ها به اینجا آمده ام... از آنها یاد میکنم. برای اینکه آنها هستند که من را روزی به ایران برمی گردانند، یا بچه های ما را به ایران برمی گردانند... من از کشوری نمیام که رهبر اون کشور امروز باعث افتخار من باشه، من خجالت میکشم که بگم ایرانی هستم، در حالی که ایرانی بودن باعث افتخار مردم بوده در طول تاریخ. چه بر سر ما آمده که مثل آلمان های زمان هیتلر خجالت میکشیم بگوییم رهبر ما آدولف هیتلر است.... خاک بر سر آن مردمی بکنند که در طول تمام این سالها نفهمیدند که یک فرقی است بین جانی و عالم. حتی [به] دنبال جانی رفتند، نمازخوان شدند، ریش گذاشتند، برای اینکه صد تومان پول بگیرند. جهان میگذره، با صد تومان، این صد تومان [ارزشی نداره] برای من [که] ده سال دیگه بیشتر زنده نیستم. اما خیلی بده که آدم فاحشه مغزی باشه. چه بهتر که آدم تنش رو بفروشه، اما مغزش رو به جانی در جماران نفروشه...»5
و یا در کنسرت معروف خود در لندن می گوید: «حافظ چند صد سال پیش گفته: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد / ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد / چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد / این تطاول که کشید از غم هجران بلبل / تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد... این جواب حافظ است، جواب فرهنگ ایران است، جواب مردم ایران است مثل شما که با برگزاری سنت های ملی شان و بدون تشویش از این روزی نامه ها و اعلامیه ها و غیره و ذلک، ملیت شان را [حفظ میکنند]. مگر برای ما چی مونده؟ ما چه جور میتونیم ایران رو حفظ کنیم وقتی دست مون بهش نمیرسه؟ وقتی دست وزارت خارجه انگلستان پشت خمینی است؟ من چطور میتونم دست اونها رو از پشت خمینی بردارم؟ فقط با زنده نگهداشتن سنت های ملی مان.»6
در اين سالها فرخزاد بيشتر به خلق اشعار و ترانه هاي سياسي مي پرداخت. آثاري چون «مهدی رحیمی» (يادبود سپهبد مهدي رحيمي آخرين رييس شهرباني نظام شاهنشاهي كه در نخستين روزهاي انقلاب تيرباران شد)، «سرباز»، «وطن به پیش»، «همرزمانم»، «تبريز بپاخيز»، «زنده باد پادشاه»، «سلام ای وطن» و... نمونه ای از آثار وی در این دوره است.



در اوايل سال 1989 مجموعه شعري به زبان فارسي در لس آنجلس منتشر كرد بنام‌ «در نهايت جمله آغاز است عشق»:
از سخن چون عشق مي ماند ز ما / پس رها كن خويشتن را در صدا
چون صدا عشق است و پرواز است عشق / در نهايت جمله آغاز است عشق
فریدون فرخزاد در این شعر، قدرت و عظمت عشق را برای خواننده به تصویر می کشد. و در شعري ديگر از همین مجموعه به زیبایی هرچه تمامتر جهان پوچ و عاري از عشق امروز را اینگونه تصویر می کند:
ديگر عشقي عيان نمي بينم / عاشقي در جهان نمي بينم
در سراپرده قساوت ابر / ذره اي آسمان نمي بينم
قهرمانان شبانه پژمردند / سروري قهرمان نمي بينم
زين غزل هاي روزگار خزان / وصف ملك كيان نمي بينم
در جهاني كه بعد مي آيد / جز غم اين زمان نمي بينم7
سرانجام پيكر غرق در خون فريدون فرخزاد در شامگاه شانزدهم امرداد 1371 (8 آگوست 1992) در منزلش در شهر بن آلمان يافت شد. پليس آلمان اعلام كرد كه وي پيشتر با ضربات متعدد چاقو بقتل رسيده است. سالها بعد پس از رسوايي هاي رژيم جمهوري اسلامي در ماجراي قتل هاي زنجيره اي، نام فریدون فرخزاد هم دوباره بر سر زبان ها افتاد و ابعاد جدیدی از چگونگی قتل او و عاملان و آمران این جنایت فجیع روشن گردید. «اكبر گنجي» با استناد به اعترافات تعدادي از متهمان اين پرونده افشا كرد كه سرويس امنيتي رژيم جمهوري اسلامي و تروريست هاي اعزامي از تهران عامل اين جنايت بوده اند و امیرفرشاد ابراهیمی، از مأموران سابق وزارت اطلاعات، فردی بنام اکبر خوش کوش را عامل این قتل دانست. در طی سالیان اخیر، شخصیت فریدون فرخزاد، بیش از پیش مورد توجه نسل جوان ایران قرار گرفته است. با اینکه بسیاری از این جوانان هیچگاه شوهای تلویزیونی و کنسرت های فریدون را ندیدند و در روزگاری که او آواز می خواند و شعر می سرود نزیسته اند، اما به لطف گسترش وسایل ارتباط جمعی، فرخزاد را بهتر از جامعه زمانه خودش شناخته اند. با افکار و عقایدش بیشتر آشنا شده اند، ترانه هایش را دوست دارند، و از او به نیکی یاد می کنند. دراین میان، نباید از نقش ميرزا آقا عسگري «ماني» شاعر، نويسنده و پژوهشگر مقيم آلمان نیز به سادگی بگذریم. او چند سال پیش اقدام به چاپ كتابي درباره زندگي فريدون فرخزاد تحت عنوان «خنياگر در خون» كرد و مجدداً نام فرخزاد را در محافل سياسي و هنری زنده ساخت. پس از آن مراسم متعددی در اروپا و امریکا در یادبود فریدون فرخزاد برپا کرد و در شناساندن ابعاد ناشناخته شخصیت این هنرمند مردمی ایران نقش بسزایی داشت.
امروز فریدون فرخزاد در میان ما نیست. اما اندیشه او زنده تر و پویاتر از همیشه روشنگر راه کسانی است که در پی شناختن هنر حقیقی هستند. هنری که در آن هنرمند بیانگر آلام و رنج های جامعه اش است؛ پیام آور شادی و امید، و تصویرگر آرزوها و آرمان های یک ملت. هنری که در آن «هنرمند معلم اخلاق اجتماعش نیست و وظیفه هم ندارد که تکلیف ملتی را روشن کند... ولی هنرمند، هنرمندی که بخاطر مردم بالا رفته، از مردم بهره مالی گرفته و با پول مردم، اگر چه با کار هنری اش، ولی با دستمزدی که از مردم به دست آورده، خوب زندگی کرده، وظیفه دارد که در زمانی که ملتی گرفتار می شود و کشوری در بند است راه بیفتد و حداقل کاری که میتواند بکند این است که حرف بزند... وظیفه یک هنرمند گفتن واقعیت هاست.»8
و هیچکس زیباتر از پوران فرخزاد، دیگر عضو خانواده فرهیخته و هنرمند فرخزاد، درباره فریدون سخن نگفت:
«ای شمایی که دلم پیش شماست / غم ایران همه تشویش شماست
تا فریدونم و فرخزادم / شعله‌ی آتشم و فریادم
دل من آتش جاویدان است / زنده و مرده‌ی من ایران است»
یادش گرامی و راهش جاودانه باد
پاینده ایران
بزرگمهر
15 امرداد 1389 (6 آگوست 2010)

پي نوشت
1. مصاحبه با فريدون فرخزاد – مجله «سپيد و سياه»
2. آلبوم فريدون فرخزاد و خاطره ها
3. همان
4. کنسرت فریدون فرخزاد در کانادا
5. همان
6. کنسرت فریدون فرخزاد در انگلستان، لندن
7. شعر «درد من»
8. مصاحبه فریدون فرخزاد با تلویزیون جام جم

۱ نظر: